روز سوم:در تلاش مفید بودن

ساخت وبلاگ
خیلی وقته اینجا نیومدم... دوست داشتم بیام اما میترسیدم از طرفی عاشق نظرهای قشنگ ادمام برام میزارن. از طرفی ترس نقد شدن دارم.. حتی الانم این دلهره رو دارمیه عده بیان بگن خوبه انتقاد پذیر باشی.. راستش من فقط میام اینجا که بنویسم در اصل همش دلنوشتس.. تو دنیای واقعی اتفاقا خیلی هم نقد پذیرم..اما اینجارو میخوام فقط مال خودم باشه...حتما پیش خودتون میگید نظرات رو ببندم اما دوست دارم درد دلای خیلی ها هم بشنوممن واقعا نیاز به یه جای امن دارم همین روز سوم:در تلاش مفید بودن...ادامه مطلب
ما را در سایت روز سوم:در تلاش مفید بودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mygodisgod بازدید : 4 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 17:03

جالبه مثل هر دفعه که میام اینجا بنویسم، یادم میره چی میخوام بنویسم...عجب اوضاعیه... سه شنبه وقت تراپی دارم، از اونجایی که برای اولین بار وارد رابطه شدم و بعد از دو هفته کات کردم و خیلی چیزا برای من زد بالا ... و من چقدر ناراحتی تو وجودم دارم ... دوستم راست میگفت تجربه کن خودتو کم کم میشناسی.واقعیتش بهونه های زیادی بود داشتم برای کات کردن ... اما سعی هم نداشتم کسی رو عوض کنم .. در واقع من آدمی هستم از یه سری از رفتارها ناراحت بشم اگه دائم تکرار بشه ..و خب این اعتقادم دارم منم بهترین نیستم که بخوام کسی رو تغییر بدم و کسی هم نخواد نمیتونه تغییر کنه ...متاسفانه من برای اینکه اولین رابطه عاطفیمو تجربه کنم خیلی پیرم.. و ذهن منطقی من این اجازه رو نمیده تو رابطه راحت باشم .. و همیشه باید حواسم به رفتارم و رفتار طرف باشه.. میشه اصلا به کسی اعتماد کرد یا مشکل منم...؟ روز سوم:در تلاش مفید بودن...ادامه مطلب
ما را در سایت روز سوم:در تلاش مفید بودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mygodisgod بازدید : 6 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 17:03

میدونم اول از همه باید از همتون عذر خواهی کنم که جواب این چند وقت کامنت هارو ندادم .. بتونم فردا جواب میدم و نمیزارم اینطور بمونه ..راستش الانم برام نوشتن سخت شده .. بهترین دوستم داره مهاجرت میکنه.. ٫ خب درسته که خوشحالم براش اما حس دلتنگی گریمو درورد.. ولی یه چیزی این وسط هست.. که میخوام صادق باشم حداقل با خودم.. اینکه بعد دلتنگی حسی که سراغم اومده حسرت اینه که من برای موفقیت خودم هیچکاری نکردم ولی دوستم کرده .. اون باشگاه رفت ، زبانش رو تقویت کرد و حالا هم داره میره... راستش سارا دلش همه اینارو میخواد .. منم دلم میخواد ... منم میخوام .. دوست دارم منم تو زندگیم پیشرفت کنم ... روز سوم:در تلاش مفید بودن...ادامه مطلب
ما را در سایت روز سوم:در تلاش مفید بودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mygodisgod بازدید : 57 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 18:25

این روزا اینطوریم که :دلم یه جای کوچیک امن میخواد که فقط برای خودم باشه و کسی واردش نشه ..این روزا احساس امنیت ندارم .. نمیدونم این ذهنمه بهونه چینی میکنه یا واقعا واقعیت داره .. حس‌ میکنم هیچ کجا برای من نیست .. شاید همین یه‌ وبلاگ برای من باشه که ناشناس تقریبا همه حرفامو میزنم ..این روزا دستم به کاری نمیره .. و من دائم عذاب میکشم .این احساس چیه!؟ افسردگیه!؟من حتی دیگه اتاقمم ندارم.. ببخشید جدیدا دائم غر میزنم .. اینجا نگم کجا بگم .. روز سوم:در تلاش مفید بودن...ادامه مطلب
ما را در سایت روز سوم:در تلاش مفید بودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mygodisgod بازدید : 50 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 18:25

میدونید من حتی با وبلاگم هم قهرم...

احساس میکنم حتی وبلاگمم ازم متنفره .. همه ازم متنفرن...من دردامم ازم متنفرن..

من لیاقت دوست داشته شدنو ندارم .. تو این شرایط هم که پیش اومده بیشتر بی اهمیته این حالم

من مهم نیستم...

برای هیچکس

روز سوم:در تلاش مفید بودن...
ما را در سایت روز سوم:در تلاش مفید بودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mygodisgod بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 21:50

همون روزای اول بود درست دو سه روز بعد مرگ مهسا امینی، استوری ها شروع به زیاد شدن کرد … اولش هیچی جدی نبود … اون روز چیزی نمیدونستم و حتیمرگ مهسا امینی یه جورایی اتفاقی میدونستم ! همون بهونه که آوردن رو باور کردم ناراحتی قلبی بود، مشکل مغزی یادم نیست… از اینجا دیگه اتفاقا یادم نیست.. فقط حرفای آخرم با یکی از دوستام رو یادمه اتفاقا از خانواده ال جی بی تی بود ( نان‌باینری ) .. استوریگذاشت چرا برای مرگ یکی اینطور میکنید . گفتم خب این طبیعی نیست نه گشت ارشاد نه مرگ دختر توسط این فرقه .. گفت سارا تو منومیشناسی .. منم مخالفم اما ادما اینطور خودشون رو به کشتن میدن.. من مخالف این تظاهراتم.. بعد چند وقت استوری گذاشت درمورد پلیسیکه آتیش زدن .. گفت چرا این کارو میکنید اونم خانواده داره.. من که خیلی خشمگین بودم گفتم چطور اونا مردم رو بکشن.. حالا یکی اینطورشده صدات درومده… اینطور متوجه شدم پدر اونم جز پلیسه.. بدون حرفی همدیگرو انفالو کردیم .. اونجا دیگه رد دادم.. این شخص برام عجیب بود.. چون هم دلش با مردم بود هم با پدرش که نظامی بود.. اینطور موقع ها نمیدونم چی بگم .. طرفم هیچکس نبود.. فهمیدم هیچ عدالتی نیست … نه برای مردم نه برای من نه برای اون.. از شناختی که ازش داشتم میدونستم حتما با باباشم هرشب دعوا داره.. بخاطر شخصیت خشنی که داره چقدر در اتاق رو محکم میبنده وتنهایی و بی صدا گریه میکنه..از اون روزا یه جمله تو ذهنم هی میاد ( برای صلح میجنگیم) خنده داره… خیلی خنده داره اصلا دو تا کلمه متضاد هم چطور میتونه تو یهجمله قرار بگیره و معنی داشته باشع.. به هر حال بگذریم .. اون روزا که همین چند وقت پیش بود چقدر پر از انگیزه بودم.. اما حالا هر چی بیشتر میرم جلو متوجه میشم کل زندگی تاالانم دروغ بوده روز سوم:در تلاش مفید بودن...ادامه مطلب
ما را در سایت روز سوم:در تلاش مفید بودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mygodisgod بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 21:50

این حس بده خیلی بد که هر وقت کسی رو ندارم میام اینجا و غر میزنم.. البته من هیچوقت کسی رو ندارم ! فقط دیگه تحمل این همه درد و رنج به اوج خودش میرسه و اگه اینجا حرفی نزنم خل و چل میشم! میدونید من این چند روزه موضوع انقلاب رو کلا نادیده گرفتم .. فشاری که رومه‌ فقط خودم میتونم کمش کنم و کسی نیست! این روزا بیشتر از هر وقت دیگه ای احساس رهاشدگی میکنم ! خدای من اخه این چه جنگیه که بین هممون در حال رخ دادنه؟ اوه ببخشید اصلا نمیدونم حق حرف زدن با تو رو دارم یا نه ! چرا نوشتن هم دیگه حالم رو بهتر نمیکنه...من از یکی از دوستام واقعا متنفرم! هر وقت باهاش وقت میگذرونم حالم به شدت افتضاح میشه! اخه چقدر یکی میتونه رو روان آدم تاثیر بزاره ! حتما شما هم متوجه این شدید چقدر حرفام موضوع عوض میکنه ! چون خیلی ذهنم مشغوله.. ۲۶ سال زندگی کردم و هنوز وارد رابطه عاطفی نشدم چون عین چی از طرد شدن میترسم!من هنوز نتونستم شغل درست و حسابی داشته باشم .. من از این شرایط متنفرم .... از خودم هم همینطور روز سوم:در تلاش مفید بودن...ادامه مطلب
ما را در سایت روز سوم:در تلاش مفید بودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mygodisgod بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 21:50

امروز روز دوم میشه من دارم نقاشی میکنم 

راستش ترسم کمی ریخته شده دیگه کاغذ پاره نمیکنم و میکشم ...اعتماد بهنفسم کمی بیشتر شده

خب من دارم تمام تلاشم رو میکنم که از افسردگی نجات پیدا کنم 

اینم از کار دوم

روز سوم:در تلاش مفید بودن...
ما را در سایت روز سوم:در تلاش مفید بودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mygodisgod بازدید : 133 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 2:41

فقط خودم میدونم چقدر حالم بده ، حال بدی که نمیدونم چطور بهترش کنم! هر کاریمیکنم بهتر نمیشم ! من امروز خودمو کشتم تا با یکی ارتباط بگیرم .اما هیچکس در دسترس نبود ! دوست داشتم شده لبخند کسی رو ببینم .. نشد ! هیچکس نبود …بیرون رفتم و با دیدن بچه ها از دور هیجان زدم میکرد ، اما بچه ها با یه خدافظی و مراقب خودت باش ترکم میکردن و منم خدافظی کردم ! اما دردرونم .. نمیخواستم ..توروخدا با من حرف بزنید ، باهام شوخی کنید ! نمیخوام پای درد دل بشینید فقط حرف بزنید ! به عمه پیام دادن و به زنداداش زنگ زدن … ویدیو کال کردن با دوستام … هیچکس نبود ! شاید باورش سخت باشه من امروز تو پارک منتظر این بودم حداقل یه سگ خیابونی بیاد سمتم و من بتونم باهاش صحبت کنم ! وای خدایاحتی من امروز لیاقت اینم نداشتم ! و من اخر سر پناه اوردم به  روز سوم:در تلاش مفید بودن...ادامه مطلب
ما را در سایت روز سوم:در تلاش مفید بودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mygodisgod بازدید : 106 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 2:41

بعد مدتی دوباره اومدم راستش نمیخواستم بیام ، چاره ای نداشتم .. حالم بده نمیدونم چیکار کنم .. اینجا کسی نیست به من کمکی کنه... حسی که دارم غم نیست اما یه جورایی مثل حس پوچیه ... قلبم به اجبار میتپه و شبا نمیتونم بخوابم در حالی که دلم میخواد بخوابم درسته من مشغله ای ندارم که اینطور فشار عصبی روم باشه اما تا وقتی جای یه آدم بیکار و بدون اینکه مفید باشه و  حس اضافی بودن داشته باشه ، نباشید نمیفهمید چی میگم  روز سوم:در تلاش مفید بودن...ادامه مطلب
ما را در سایت روز سوم:در تلاش مفید بودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mygodisgod بازدید : 71 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 2:41